زبانحال راهب دیر نصرانی با سر مطهر امام علیهالسلام
هـمـین که کـرد تـجـلـی رخ مـنـوّر تـو به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو خوش آمدید؛ قدم رنجه کرده اید امشب تو میـزبانی و من تا به صبح نوکـر تو الا مــفــسّـر قــرآن بـه مـنــبــر نــیــزه کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟! سـر تو سـوخـتـه امـا چـراغ دیـر شـده گـمان کـنم که مسـیح است نام دیگر تو ببـخـش خـون سرت با گـلاب پاک نشد عـمـیـق وا شـده پـیـشـانـی مـطـهـر تـو بـگـو چـرا عـوض خـانـۀ مـسـلـمـانـان رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟! بگـو چرا به روی نـیزه گریه میکردی مگـر چه منـظـرهای بود در بـرابـر تو سـر بـریـده زبـان بـاز کـرد ای راهـب بس است سوخـتم از این سؤال آخر تو |